Ahmad Raouf Basharidoust; une des victimes du massacre 1988, arrêté à l'âge de 16 ans, a été éxécuté après plus de 5 années de prison

مجاهد قهرمان، احمد رئوف بشري‌دوست پس از بيش از 5سال اسارت در زندانهاي خميني دژخيم در جريان قتل عام زندانيان سياسي مجاهد در سال 1367 به شهادت رسيد.

samedi 9 janvier 2021

محاكمه حميد نوري دژخيم قتل عام ۶۷ در سوئد ـ شهادت اصغر مهديزاده

 

دادستانی سوئد ، تحت نظارت دادستانی آلبانی ، از 7 نوامبر سال 2020 ، به مدت ده روز در مورد جلاد حمید نوری ، با شاهدان قتل عام سال 1988 و خانواده های قربانیان در اشرف -3 ، آلبانی مصاحبه کرد.

اصغر مهديزاده زنداني سياسي در فاصله سالهاي ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۳ گواهي داد براي اولين بار حميد نوري را در سال ۶۵ در زندان گوهر دشت ديده است. او گفت:

·       «در آن زمان من درخواست داده بودم كه به زندان رشت منتقل شوم، حميد نوري به من گفت تا زمانی که همکاری نکنی انتقال خبری نیست چون شما اتهامتان را هواداری از سازمان ذكر ميكنيد و سرموضع هستید».

·      
«دوبار بخاطر ورزش جمعی ما را به اتاق موسوم به گاز بردند که هیچ روزنه ای نداشت که بعد از یکی دو ساعت بخاطر عرق زیاد زیرپای ما خیس شده و آب جمع ميشد که با اعتراض و فریاد و درزدن مستمر در را بازکردند. در اين هنگام تونلی از دژخيمان درست ميكردند که ناصریان و عباسی و لشکری در ابتدایش بودند و اتهام ما را مي پرسيدند. همين كه ميگفتيم هوادار مجاهدين، با مشت و کابل و چوب ما را ميزدند و به پاسداران و دژخيمان بعدي پاس مي‌دادند. هم چنين به خاطر ورزش جمعی در فروردین ۶۶ دوازده نفر از مجاهدين را برای تجدید محاكمه به اوین بردند و به ما حکم شلاق وکابل دادند که در گوهردشت توسط ناصریان و لشکری و عباسی و شكنجه‌گران ديگر اجرا شد».

·     

  «در بهار ۶۷ ناصریان و عباسی نزد ما آمدند و گفتند کسی که اتهامش را مجاهد میگوید باید منتظر باشد تا تعیین تکلیفش کنیم.

·       روز ۸ مرداد ساعت ۱۲۲۰ از دریچه كوچكي دیدم پاسدار لشکری و عباسی زندانیان را چشم بسته به سمت در خروجی هواخوری برده و بعد وارد سوله کردند که بعدا فهميدم آنها را براي اعدام برده اند».

·       «صبح ۱۰ مرداد  عباسی آمد در سلولها را باز کرد و گفت همه چشم بند بزنند بیایند وسط راهرو بعد ما را به صف کرد و آورد توی راهرو اصلی که ابتدای آن داوود لشکری پشت یک میز کوچک نشسته بود و از تك تك افراد سوال و جواب میکرد که اصلی ترین سوال اتهام بود. هرکس میگفت هواداری یا هواداری ازسازمان مجاهدین اینها را تحویل حمید عباسی میداد و حمید عباسی می برد راهرو مرگ. دراین روز در راهرو غوغایی بود هر ساعت تعداد نفرات زیاد میشد. در این روز ۱۵ سری اعدام کردند سری‌های ۱۰ نفره و ۱۵ نفره . روز دوشنبه ۱۷ مرداد مرا فرستادند به بند فرعی ۷ كه از يكطرف به سلول هاي انفرادی اشراف داشت. با سلول اولی تماس گرفتم دیدم مجاهد شهيد هادی محمد نژاد است. گفت که مرا امروز بردند به سالن مرگ از من همکاری اطلاعاتی میخواستند چون قبول نکردم فردا مرا برای اعدام میبرند. او پنجمين نفر خانواده اش بود كه اعدام ميشد. روز سه شنبه مرا بردند به راهرو مرگ پر از زندانی بود که با چشم بند نشسته بودند. بعد از چند دقیقه پاسداری گفت شیرعسلی ها بلند شوند. كه بعدا فهميدم مقصودش اعداميهاست. وقتی ۱۲ نفر انتخاب شدند و رفتند جلوی در، تعداد دیگری هم رفتند که از آنها سبقت بگیرند و شعار یاحسین، زنده باد آزادی، درود بر رجوی ومرگ بر خمینی میدادند. پاسداری گفت این دیگه چيه كه در اعدام هم سبقت میگیرید؟ یکی از زندانیها از عقب با صدای بلند گفت تا زمانی که درموقعیت ما قرار نگیری نمی فهمی و قرار هم نخواهی گرفت. بعد دو سه سری ديگر را برای اعدام بردند. سری چهارم بود که یک پاسدار آمد مرا بلند کرد برد داخل سالن مرگ. از زیر چشم بند مشاهده کردم نزدیک سن پر از اجساد است. سری چهارم را که آوردند، شعار میدادند مرگ برخمینی- درود بر رجوی- زنده باد آزادی. پاسدار چشم بند مرا باز کرد. پاسدارها تحت تاثیر فضا و شعارهاي بچه ها هیچ حرکتی نمیکردند. در اينجا ناصريان خطاب به دیگران میگفت چرا ساکت نشسته اید اینها خبیثند. ناصریان و عباسی و لشکری به سمت بچه ها رفتند و زیر پایشان را خالی کردند. از نفر چهارم بچه ها خودشان را با شعار درود بر مجاهد و درود بر رجوی و مرگ بر خمینی، پرتاب میکردند و زير پايشان را خودشان خالي ميكردند. من طاقت نياوردم و بیهوش شدم. بعد از مدتي پاسداري آب روي صورتم ريخت و بهوش آمدم و مرا به محل قبلی برد».

·       «بعد از اعدامها هم ناصریان با عباسی آمدند به بند ۱۳ همه نفرات را بردند داخل ”حسينيه“ که آنجا ما راتهدید کردند که مبادا فکرکنید اعدام تمام شده. هرکسی تشکیلات راه بیندازد دوباره طناب دار برقرار است. ما اخبار شما را داريم. بین شما نفر داریم...»

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire