رها بحرینی، حقوقدان در یادداشتی، درباره سیاست های جمهوری اسلامی برای محو آثار باقی مانده از اعدام های دهه ۶۰ و اهمیت سوگواری برای بازماندگان و خانوادهای آن ها نوشته است.
کلاید اسنو، انسان شناس و متخصص کالبد شناسی گفته است: "استخوانها معمولا آخرین
و بهترین شاهدان ما هستند. آنها به آرامی صحبت میکنند ولی هیچگاه خلاف واقع نمیگویند و فراموش نمیکنند."
این میتواند توضیح دهد که چرا جمهوری اسلامی ایران در حال نابود کردن گورهای جمعی قربانیان کشتار سال ۶۷ است، موضوعی که عفو بینالملل و عدالت برای ایران اخیرا در گزارشی با عنوان "اختفای جنایت" آن را برملا کردهاند.
برای عاملان کشتار، گاه کافی نیست که انسانها را کشته و در گورهای جمعی بی نام و نشان بیندازند. آنها میخواهند نجوای استخوانها را نیز خاموش و خاطره آنها را حتی از گورستانها محو کنند.
گزارش اخیر عفو بین الملل و عدالت برای ایران گوشهای از یک نقشه قساوت آمیز را نشان میدهد که وسعت آن به اندازه جغرافیای ایران است. نقشه گورهای جمعی راوی زخم های عمیق تاریخ معاصر است و راهنمای کشف و فهم خشونتهای سیاسی سهمگینی که در دهه ۶۰ بر جامعه ایران حاکم بوده است.
در علوم انسانی، از گورهای جمعی با عنوان "اسباب وحشت" یاد شده که برای سر به نیست کردن مخالفان در خفا و اعمال سکوت و فراموشی به کار گرفته میشوند. اما همین گورها وقتی شناسایی و آشکار میشوند قادرند که حافظه جمعی در مورد خشونت سیاسی را شکل دهند و فضایی فراهم کنند برای شنیدن روایتهای پررنجی که پیش از این سرکوب یا تنها زیر لب زمزمه شدهاند.
مواجه عمومی با گورهای جمعی و استخوانهایی که آشفتهوار در آنها مدفوناند نقطهای در عمق وجود ما را، که نیک را از شر تمیز میدهد، لمس میکند و بر همین اساس نقض فاحش کرامت انسانی به سرعت قابل تشخیص است. برای بسیاری، رویارویی با چنین واقعیتی میتواند یک نقطه عزیمت اخلاقی برای گسستن از وضعیت حاکم فراموشی و بی تفاوتی باشد - همان وضعیتی که دست آمران و عاملان کشتار را باز گذاشته که تا به امروز یاد قربانیان را دائما پایمال کرده و تاریخی مجعول و معوج از گذشته ارائه دهند.
با پرده برداشتن از گورهای جمعی، قربانیانی که حکومت میخواهد "بیچهره" و "بی صدا" باشند به صحنه عمومی باز میگردند. استخوانهای شکننده ولی نیرومند آنها ظاهر میشوند تا مدار فراموشی و بی تفاوتی را مختل کنند و آنها ما را فرا میخوانند تا از نقاط متروک و منافی کرامت انسانی به اماکنی شایسته سوگواری انتقالشان دهیم.
واضح است که بازگشت بقایای قربانیان به آرامستانهای رسمی برای خانواده ها تاثیرات ملموسی به همراه دارد. آنها در نهایت به جمع سوگواران راه داده شده و از حق تصمیمگیری در مورد محل و چگونگی دفن عزیزانشان و آراستن مزار آنها با گل، عکس و پیامهای یادبود برخوردار میشوند.
اما مواهب چنین بازگشتی تنها معطوف به خانوادهها نیست. پیوست قربانیان و خانوادههایشان به فضاهای عمومی سوگواری میتواند به تفکر سرکوبگرایانهای که جان و حیات برخی انسان را "غیرقابل سوگواری" اعلام میکند پایان دهد و تغییری کیفی در نظام ارزشی و نگرش جامعه نسبت به اهمیت حفظ جان انسانها ایجاد کند.
جودیت باتلر، فیلسوف آمریکایی، می نویسد: "اگر یک جان غیرقابل سوگواری اعلام شود، یعن که اصلا جانی در کار نبوده است. آن جان صلاحیت شناخته شدن به عنوان جان را نداشته و قابل توجه و یادمان نیست." به این ترتیب جانباخته ماهیتی غیرواقعی به خود میگیرد؛ فقدان جان او را نمیتوان به سوگواری نشست و یا حتی نوعی فقدان دانست.
این دقیقا همان شیوهای است که جمهوری اسلامی ایران به وسیله آن تلاش کرده جانباختگان کشتار سال ۶۷ را "محو" یا "ناپدید" کند گو اینکه اصلا انسانی در میان نبوده است، جانی از دست نرفته و قتلی اتفاق نیافتاده است. برای سه دهه جمهوری اسلامی این روش را در موازات با ترفند شناخته شدهتری که اعدامشدگان را به عنوان "منافق" و "معاند" معرفی میکند پیش برده است تا جامعه ای را بنا سازد که در آن گرفتن جان و زندگی هزاران انسان با حس بی تفاوتی یا بدتر از آن حس انتقامجویی مورد پذیرش واقع شود.
در چنین بستری، بازپس گرفتن قدرت سوگواری امکان بروز تحولی مهم را در حوزه اخلاق و سیاست فراهم میآورد. در حین سوگواری برای جانباختگان و همدلی با بازماندگان میتوان به ذات مرگهای خشونتبار و غیرطبیعی حساس شد. این حساسیت در صورت فراگیر شدن میتواند پایان سیاست مرگ و اعدام را نوید بدهد و نظم نوینی را مطالبه کند که در آن رسیدگی به جنایات گذشته، مساوی با انتقامجویی از طریق دوره جدیدی از اعدام و کشتار نباشد.
در این صورت، به گفته باتلر، ما میتوانیم سوگواری و غمگساری را به منبعی برای سیاستورزی دربیاوریم و از دل آن سیاست جدیدی را سامان دهیم که بر اصل همدردی با رنجدیدگان و مراقبت و حفاظت از جان و زندگی انسانها استوار باشد.
http://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-44223769#
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire