Ahmad Raouf Basharidoust; une des victimes du massacre 1988, arrêté à l'âge de 16 ans, a été éxécuté après plus de 5 années de prison

مجاهد قهرمان، احمد رئوف بشري‌دوست پس از بيش از 5سال اسارت در زندانهاي خميني دژخيم در جريان قتل عام زندانيان سياسي مجاهد در سال 1367 به شهادت رسيد.

mercredi 29 novembre 2017

نامه ای از گلرخ ایرایی؛ صدای قربانیان دهه ۶۰ باشیم

گلرخ ابراهیم ایرایی کنشگر مدنی محبوس در زندان اوین در واکنش به موفقیت مریم اکبری منفرد، هم بندی خود نامه ای نوشته است که به نقل از هرانا عینا در ادامه می آید:



فشار بر بانیان و مسببین جنایت دهه ۶۰ با اعلام شکایت رسمی از جانب خانواده های جانباختگان راه آزادی و ثبت اسامی آن عزیزان در نهادها و سازمان های بین المللی.
این کار پیشتر توسط مریم اکبری منفرد، زندانی سیاسی و از خانواده جانباختگان قتل عام های دهه ۶۰ انجام شد. قسمتی از جامعه دهه۶۰ را به یاد می آورند و برخی آن را شنیده اند، اما مریم آن روزها را زندگی کرده است.
او تاریخ چهل ساله این حاکمیت اسلامی را ورق نزده، بلکه تاریخ با او و خانواده اش و بسیاری کسان چون او ورق خورده است و حالا در برابرمان ایستاده است، در برابر ما که بار سنگین سرگذشت مریم هایش را نه تاب به دوش کشیدن نداریم و نه همت همراهی کردن.
کمتر از چهار دهه پیش در میان شور و هیجان انقلابی ها، آنان که سر در پی قدرت داشتند با لگد زدن به آرمان های فرزندان این خاک بر کرسی این حکومت تکیه زدند و تاری تنیدند گرد خود برای تثبیت پایه های حاکمیت نو پای خود کامشان.
به پاسخ آری یا خیری هزاران نفر را راهی جوخه های آتش و چوب های دار کردند و جنازه های بی جان و بعضا نیمه جانشان را تلمبار برهم در کامیون هایی که خون چکان راهی سیاهی شب بودند به مقصد گورهای دسته جمعی وبی نام و نشان روانه کردند و به خیال خود وجود نام و یادشان را از هستی و اذهان وحشت زده ی مردمان مبهوت و ناگریز آن روزگار زدودند.
وحالا این زخم چرکین که هرکز التیام نیافته و نخواهد یافت این درد مشترک که آرام نگیرد مگر زمانی که گفتنی ها گفته شود و پاسخی قانع کننده جای آنکارها و توجیه هات را بگیرد همچنان خار در چشم آنانی است که این سنگین ترین و شرم آورترین افتضاح حضورشان را یارای پاسخگویی ندارند و به تلاش ماله کشان اپوزیسیون نمایشان قصد گذر کردن از آن را دارند و غافل از آینده که تاریخ زنده است و فرزندانی خواهد داشت که روایت کنند لحظه لحظه آن را.
مریم یک نفر نیست.
او هزاران تنی است که اعضای خانواده یشان را از دست داده اند، به تیرباران یا آویخته بر دار، در درگیری های خیابانی یا زیر شکنجه و در یک کلام به بغض و کین خودکامگانی که این بنای استبداد را پایه ریزی نموده اند.

امروز مریم دادخواه خانواده ایست که از دم تیغ گذرانده اند اما یادشان باقیست و به تاروپود تاریخ پیوستند.


سه برادر و یک خواهر مریم در آن روزها به قرار زیر در راه آزادی وطن جان باختند.
عبدالرضا اکبری منفرد در سن ۱۷ سالگی در سال ۱۳۵۹ بازداشت و با آنکه محکوم به سه سال حبس بود پس از گذراندن سه سال انفرادی در زندان گوهردشت و پس از آن در بندهای عمومی، نهایتا در سال ۱۳۶۷ اعدام گردید.
برادر دیگر مریم، علیرضا اکبری منفرد در سن ۲۰ سالگی در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۶۰ دستگیر و در ۲۸ شهریور همان سال (۶۰) تیرباران شد.
در مراسم سوگواری علیرضا در پی حمله ماموران به منزلشان و بازداشت مهمانان و عزاداران و انتقال آنان به زندان اوین و کمیته مشترک مادر ایشان خانم گرجی شیری پور نیز بازداشت و پس از تحمل ۵ ماه حبس آزاد شد.
اما رقیه ۲۳ ساله که به همراه مادر بازداشت شده بود، پس ازتحمل ماه ها بازجویی و محکومیت به ۸ سال حبس در سال ۶۷ و حدود یک سال پیش از اتمام حکم اعدام شد.
در سال ۱۳۶۲ برادر دیگر به نام غلامرضا اکبری منفرد در سن ۲۵ سالگی بازداشت و دو سال بعد در آبان ۶۴ درحالی که هرگز دادگاهی برای او تشکیل نشده و حکمی به او ابلاغ نگردیده بود، در پی شکنجه های بسیار در زندان اوین از شدت جراحات وارده جان باخت.
فاطمه، صدیقه و حمیدرضا، اعضای دیگر این خانواده مجبور به ترک وطن شدند و برادر دیگر به نام رضا اکبری منفرد هم اکنون در سن ۶۴ سالگی درحالیکه محکوم به ۵ سال و نیم می باشد در زندان گوهردشت کرج به بند کشیده شده است.
و اما مریم که نیمه شب عاشورای ۸۸ در منزل توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد پس از گذراندن انفرادی و حبس در بند ۲۰۹ اطلاعات و زندان های گوهردشت کرج، قرچک ورامین، متادون اوین و حالا در بند زنان اوین، بی وقفه و بدون حتی یک روز مرخصی هشتمین سال حبس خود را سپری می کند و نه تنها ناملایمات زندگی و دوری از خانواده خللی در ایستادگی اش ایجاد نکرده بلکه دادخواه جور و ستمی است که بر خانواده اش رفته و تمام قد ایستاده است تا داد خویش بستاند از او که این بیداد را بر عزیزترین جوانان این خاک روا داشته و به جای برپا کردن عدل و داد، گورهای دسته جمعی به پا نمودو چون توان ایستادن و پذیرفتن خودکرده ی بی تدبیری اش را نداشت پنهان نمود خود را پشت انکاری و دروغی که هر روز بیش از پیش آشکار میشود و برملا می کند آن راز دردآلود کهنه را.
مریم اکبری منفرد در ۲۷ مهر ۱۳۹۵ متن شکواییه خود را برای قوه قضایه جمهوری اسلای ایران ارسال نمود و ضمن اشاره به اعدام عبدالرضا و رقیه، با عنوان شاکی خصوصی پیگیر رسیدگی به چرایی اعدام خانواده اش و خواهان پاسخگویی آن که بر مسند قدرت تکیه زده اند، شد.
کمتر از یک سال پیش در فوریه ۲۰۱۷ متن شکواییه به سازمان ملل و به گروه ناپدیدشدگان قهری ارسال شد و در ۱۱ آبان ۱۳۹۶ اسامی این دو عزیز از دست رفته از ایران توسط سازمان ملل و گروه ناپدیدشدگان قهری به ثبت جهانی رسید.
همانطور که شاهدان زنده روایت کرده اند هزاران نفر در آن سالها به اشکال مختلف به قتل رسیده اند سکوت ناشی از وحشت و سرکوب های آن سالها و پس از آن بی تفاوتی جامعه و عدم پیگیری خانواده ها موجب شد تا بر پرونده های آن عزیزان گرد فراموشی پاشیده شود.
بودند در این سالها بسیاری که دغدغه خون به ناحق ریخته شده ی جانباختگان را داشتند و پیگیر سرنوشتشان بودند دادگاه های بسیاری تشکیل و اسامی کشته شدگان به کرات اعلام و ثبت شده اما آنچه لازم است حضور خانواده هاست، با عنوان شاکی خصوصی.
تا همچون مریم مستقیما پیگیر پرونده کشته شدگان خانوادیشان شوند.
عدم واکنش و همراهی ما و سکوت تمامی کسانی که روایتی در سینه دارند این امکان را فراهم میکند تا با سرپوش گذاشتن بر وقایع پیش آمده و برملا نشدن حقیقت، شرایط ایجاد اتفاق هولناک دیگری رقم زده شود.
تاریخ وارانه جلوه داده شود و نه توان پیگیر چرایی رخ دادن چنین جنایاتی در عصر و سرزمینمان شد.
به جاست که صدایی باشیم برای بلندتر شنیده شدن صدای آنانی که فریادشان سالهاست بر آسمان این شهرخفته طنین انداز است و اعلام کنیم ما همه یک دادخواه هستیم بر جنایات خونین دهه ۶۰.
تا بدانند ناچارند به پاسخگویی.
اگرچه سخت است ایستادن در پیشگاه خلق و اعتراف به جنایاتی که در آن سهیم بوده اند اما یقینا تنها راه پیش رو همین خواهد بود.
به امید فردایی که مهر و سکوت شکسته، ناگفته ها گفته و احقاق حق بیگناهان در خون خفته از همه ی احضاب و گروه ها با هر اندیشه و باوری میسر شود.
گلرخ ابراهیم ایرایی
بند زنان زندان اوین
آبان ۹۶
https://www.hra-news.org/letters/a-454/


Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire